پنجشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۳ - ۲۰:۵۸
۰ نفر

داستان> اصلاً حوصله‌ی درس‌خواندن ندارم. از علوم متنفرم.

امتحان علوم

- آرزو! این ظرف‌ها رو بذار تو کمد.

- مامان، مگه نمی‌بینی دارم درس می‌خونم؟ مثلاً فردا امتحان علوم دارما!

- باشه عزیزم، اینم زنگ تفریحه.

با بی‌میلی به طرف آشپزخانه می‌روم. روی کمد پر از ظرف‌های تمیز است. یکی‌یکی می‌چینمشان توی کمد. می‌روم توی اتاقم و کتاب علوم را باز می‌کنم و شروع می‌کنم به خواندن:

فرمول توان: مقدار کار تقسیم بر زمان کار

فرمول کار: جابه‌جایی ضرب‌در نیرو.

انگار اولین‌بار است که این مطلب‌ها را می‌خوانم. هیچ‌کدام برایم آشنا نیستند.

- آبجی، آبجی، می‌آی باهام بازی کنی؟

- فردا امتحان دارم، هیچی هم بلد نیستم. ساعتت‌ رو نگاه کن، هشت شبه. واسه‌ی درس‌خوندن وقتی ندارم. ببین چی می‌گم؟ این بچه از ساعت چی می‌فهمه!

آرمان سرش را می‌اندازد پایین و می‌رود توی اتاقش. دوباره کتاب علوم را باز می‌کنم. می‌خواهم شیمی بخوانم.

- آرزو جان!

این‌بار بابا صدا می‌زند.

- آرزو جان، یه استکان چای برام می‌آری؟

می‌روم به طرف آشپزخانه که چای بریزم. بابا دارد اخبار گوش می‌کند. از اخبار بدم می‌آید؛ مثل کتاب علوم، مثل ظرف جمع کردن، مثل چای ریختن. سینی را می‌گذارم روی میز.

- می‌شه صدای تلویزیون رو کم کنید؟ فردا امتحان دارم.

- باشه. شما برو جعبه‌ی شیرینی رو هم بیار. مامان جعبه‌ی شیرینی رو از دست آرمان گذاشته روی یخچال.

- این هم شیرینی. حالا صدای تلویزیون رو کم می‌کنید؟

- یه لحظه صبر کن ببینم اخبار چی می‌گه.

«شهروندان گرامی! فردا، دوشنبه کلیه‌ی مدارس ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان به علت آلودگی هوا تعطیل است.»

کتاب علوم را می‌اندازم روی میز و می‌روم توی اتاق آرمان.

فاطمه اکبری، ۱۴ساله

خبرنگار افتخاری هفته‌نامه‌ی دوچرخه از اراک

کد خبر 260445
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز